شب یلدا
بمان مادر بمان در خانه خاموش خود مادر
که باران بلا می باردت از آسمان بر سر
در ماتم سرای خویش را بر هیچکس مگشا
که مهمانی به غیر از مرگ را بر در نخواهی دید
زمین گرم است از باران بی پایان خون امروز
ولی دلهای خونین جامگان در سینه ها سرد است
مبند امروز چشم منتظر بر حلقه این در
که قلب آهنین حلقه هم آکنده از درد است
نگاه خیره را از سنگ فرش کوچه ها بر دار
که اکنون برق خون می تابد از آیینه خورشید
دو چشم منتظر را تا به کی بر آستان خانه می دوزی
تو دیگر سایه فرزند را بر در نخواهی دید
ببین آن مغز خون آلوده را آن پاره دل را
که در زیر قدمها می تپد بی هیچ فریادی
سکوتی تلخ در رگهای سردش زهر می روید
ببین با طعنه می گوید که بعد از مرگ آزادی
زمین می جوشد از خون زیر این خورشید عالم سوز
بمان مادر بمان در خانه خاموش خود پیروز
....
که باران بلا می باردت از آسمان بر سر
در ماتم سرای خویش را بر هیچکس مگشا
که مهمانی به غیر از مرگ را بر در نخواهی دید
زمین گرم است از باران بی پایان خون امروز
ولی دلهای خونین جامگان در سینه ها سرد است
مبند امروز چشم منتظر بر حلقه این در
که قلب آهنین حلقه هم آکنده از درد است
نگاه خیره را از سنگ فرش کوچه ها بر دار
که اکنون برق خون می تابد از آیینه خورشید
دو چشم منتظر را تا به کی بر آستان خانه می دوزی
تو دیگر سایه فرزند را بر در نخواهی دید
ببین آن مغز خون آلوده را آن پاره دل را
که در زیر قدمها می تپد بی هیچ فریادی
سکوتی تلخ در رگهای سردش زهر می روید
ببین با طعنه می گوید که بعد از مرگ آزادی
زمین می جوشد از خون زیر این خورشید عالم سوز
بمان مادر بمان در خانه خاموش خود پیروز
....
1 Comments:
یلدا بلندترین شب سال
تا کی باید دلمون به این چیزای الکی خوش باشه نمی دونم .... آره
اینم یه جور دلخوشیه دیگه نه ؟
Post a Comment
<< Home