آدم برفی

سهم من از تو چه بوده غیر آزار

تویی که دنیا برات شده یه بازار

من تو رو به چشم یاری دیده بودم

تو منو اما به چشم یه خریدار

....

نقاب

تو رو باید می شناختم که هزار تا چهره داشتی

روی احساس دل من داشتی قیمت می گذاشتی

تو نتونستی بفهمی که وفا خریدنی نیست

چینی شکسته دل دیگه پیوند زدنی نیست

....

سفر به چزابه

کی بود کی بود من نبودم

من که دروغ زن نبودم

شاید باید می پرسیدم

بیشتر از این می فهمیدم

شاید باید می فهمیدم

اسیر ناباوریم

آفتابی شو آفتابی شو

من یکی خاکستریم

....

تو خیانت در امانت می کنی رفیق

به فکر سر سپردنم به اعتبار شانه ات

گریه بخشایش من که بی ثمر نمی شود

همیشگی ترین من لاله نازنین من

بیا که جز به رنگ تو دگر سحر نمی شود

....

.... واسه اونی که

بی همگان به سر شود بی تو به سر نمی شود

داغ تو دارد این دلم جای دگر نمی شود

بی تو برای شاعری واژه خبر نمی کند

بغض دوباره دیدنم از تو به در نمی شود

فکر رسیدن به تو فکر رسیدن به من

از تو به خود رسیده ام این که سفر نمی شود

....

غریبه

کس نمیداند کدامین روز می آید

کس نمیداند کدامین روز میمیرد

....

قاصدک

حالا چه مانده بر جا

جز مشت خاطراتی

در خاطری شکسته

اسمی که از بر کردیم

....

بی خوابی

بیا قفل و کلید رو مهربون کن

که سخته سوت و کوره خونه هامون

بیا با دستای هم پل ببندیم

که رد شه قاصد از رودخونه هامون

....

میراث من جنون

به صلیب صدات مصلوبم ای دوست

تو گمان مبری مقلوبم ای دوست

شرف نفس من اگه شد قفس من

به سکوت تن ندادم تا نمیرم بی کفن

....

خرابه ها و ویرانه ها

به تو می گم که نشو دیوونه ای دل

به تو می گم که نگیر بهونه ای دل

به تو می گم عاشقی ثمر نداره

واسه تو جز غم و درد سر نداره

من دیگه بچه نمی شم

آه دیگه بازیچه نمی شم

....

کولی

زن مرا می رقصد

زن مرا می پرسد

زن مرا می خواند

زن مرا می فهمد

....

شیرین و فرهاد

ما را دگر از پهنه دشمن گله ای نیست

آن عهد که بستیم رفیقان بشکستند

....

مادر

بمان مادر

بمان در خانه خاموش خود مادر

که باران بلا می باردت از آسمان بر سر

نگاه خیره را از سنگ فرش کوچه ها بر دار

تو دیگر سایه فرزند را بر در نخواهی دید

....

عشق من

بنال ای خوب دیروزی

در این بازار خود سوزی

....

فقط بخاطر دلم

همه اینهایی که گفتم

بغض هر روز منه

منو در من می شکنه

مث ابرای زمستون دلم از گریه پره

شیشه نازک دل منتظر تلنگره

....

دلتنگی

برادر جان دلم تنگه

دلم تنگه برادر جان

چه تنهاییه غمگینیست که غیر از من

همه خوشبخت و عاشق

عاشق و خرسند

به فردا دل خوشم شاید که با فردا

طلوع خوب خوشبختیه من باشه

....

رسوایی

آهای مردم دنیا

من از عالم و آدم

من از دست خدا هم

گله دارم

....

یاد بگیر و دانسته هایت را رها کن

در دو روز عمر کوته سخت جانی کردم

با همه نامهربانان مهربانی کردم

هم دلی هم آشیانی هم زبانی کردم

....

آن طرف تر از زندگی

ابلیس پیروز مست

سور عزای ما را بر سفره نشسته است

شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد

....

تنها ترین تنها

چه تنهاییه غمگینی که غیر از من

همه خوشبخت و عاشق

عاشق و خرسند

به فردا دلخوشم شاید که با فردا

طلوع خوب خوشبختیه من باشه

....

کاش

امان از راهه بی عابر

امان از شهره بی شاهد

امان از روزه بی روزن

امان از این همه رفتن

....

دغدغه

من نه هرگز شکوه ای از روزگاران کرده ام

نه شکایت از دو رنگیهای یاران کرده ام

گر چه شکوه بر زبانم

می فشارد استخوانم

....

فریاد زیر آب

خدایا این حبیبه یا طبیبه

چه قلب ناله خیزی دارم امشب

....

می خواهم خوشبخت باشم

زندگی زندون منه

بعد از خدا گواهمه

....

مثل همیشه

گذشت روزگاری

از اون لحظه ناب

که معراج دل بود

به درگاه مهتاب

....