Wednesday, December 26, 2007

دلم گرفته

عصر ما عصر فریبه عصر اسمای غریبه عصر پژمردن گلدون چترای سیاه تو بارون
شهر ما سرش شلوغه وعده هاش همه دروغه آسموناش پره دوده قلب عاشقاش کبوده
خونه هامون پر نرده پشت هر پنجره پرده قفسا پره پرنده لبای بدون خنده
چشما خونه سوًاله مهربون شدن محاله نه برای عشق میلی نه کسی به فکر لیلی
کاش تو قحطی شقایق بشینیم توی یه قایق بزنیم دلو به دریا من و تو تنهای تنها
اون قده می ریم که ساحل از من و تو بشه غافل قایقو با هم می رونیم اونجا تا ابد می رونیم
جاییه که نه آسمونش نه صدای مردمونش نه غمش نه جنب و جوشش نه گلای گل فروشش مثه اینجا آهنی نیست
پس ببین یادت بمونه کسی هم اینو ندونه زنده بودیم اگه فردا وعده ما لب دریا
....